You are currently viewing هیجانات و استرس چگونه بر غذار خوردن افراد تاثیر میگذارد؟

هیجانات و استرس چگونه بر غذار خوردن افراد تاثیر میگذارد؟

اضافه وزن و چاقی با سرعت فزاینده ای در حال تبدیل شدن به تهدیدی بالقوه برای سلامتی در دنیای در حال پیشرفت امروزی است. نگرانی در مورد این حوزه سلامت منجر به ارتقاء اقدامات پیشگیرانه ای شده است که بر اهدافی دوگانه متمرکز شده اند: اطلاع رسانی عموم در مورد خطرات بالقوه اضافه وزن و در مورد مزایای اصلاح رفتارهای تغذیه ای ناسالم.

از طرفی چاقی شرایطی پیچیده، پرهزینه و چندوجهی است که پرخوری عامل معنادار مؤثری در پیدایش آن است. رفتارهای پرخوری شناخته شده به طور معناداری با چاقی مرتبط هستند، رفتارهایی از قبیل: خوردن هیجانی، خوردن تکانشی، عدم خودداری در غذا خوردن و عدم خودداری شناختی در غذا خوردن. به طوری که معمول عاطفه منفی با الگوهای خوردن ناسالم مرتبط است. اگرچه عاطفه منفی در مطالعات متعدد با کم خوری و کاهش اشتها نیز ارتباط دارد، اما عمدتاٌ پرخوری در واکنش به هیجان های منفی اتفاق می افتد، این تغییرات در رفتارهای غذا خوردن ممکن است منجر به بهم ریختن الگوهای غذا خوردن و افزایش وزن شود. پس چنان چه تحقیقات نشان داده اند هیجان ها رفتارهای غذا خوردن را تغییر می دهند، به طوری که القاء هیجان های منفی به افزایش مصرف غذا منجر می شود که احتمالا تلاشی است در جهت کاستن عواطف منفی.

تحقیقات ثابت کرده اند افراد چاق از بالا بودن خلق منفی در رنج هستند، وقتی که فرد باور داشته باشد غذا خوردن، خلق را بهبود می بخشد، در پاسخ به عواطف منفی به غذا خوردن روی می آورد تا آن خلق منفی تنظیم  شود. اسنک، انجلز، جانسنز نشان داده اند، هیجان های افراد چاق بر الگوی غذا خوردن آنها تأثیر منفی دارد. از آنجا که غذا خوردن هیجانی به عنوان تدبیری برای مقابله با هیجان های منفی از قبیل استرس، تنهایی، کسالت، اضطراب و غیره  تعریف میشود. مطالعات در حوزه غذا خوردن هیجانی در تلاش هستند تا چاقی را از این حوزه تبیین کنند، به طوری که نشان داده اند  افراد چاق در پاسخ به حالات هیجانی منفی بسیار بیشتر از افراد دارای وزن ایده آل غذا می خورند. تحقیقات نشان داده اند، خوردن هیجانی اغلب در جمعیت چاق اتفاق میافتد، به این ترتیب که معمولا افراد دارای اضافه وزن در مقایسه با افراد با وزن ایده آل و زیر وزن ایده آل، بیشتر گزارش میکنند با غذا خوردن هیجانی درگیر  هستند، از این رو اکثر مطالعات در زمینه غذا خوردن هیجانی روی جمعیت چاق متمرکز شده اند. دنیس و گلدبرگ دریافتند که در مقایسه با زنان با وزن ایده آل، زنان چاق تمایل دارند در پاسخ به برانگیختگی هیجانی بیشتر بخورند و تصویر از خود منفی تری دارند.

خشم و ناکامی وقوع دوره های پرخوری را تا 42 درصد تسریع میکند، در مقابل افسردگی، تنها 16 درصد وقوع این دوره ها را تسریع میکند. علاوه بر این کسانی که تمایل دارند در پاسخ به خشم یا افسردگی پرخوری کنند، در مقایسه با کسانی که در پاسخ به اضطراب پرخوری میکنند، بیشتر احتمال دارد که وزن قبل از شروع مداخله درمانی را دوباره کسب کنند. افسردگی، اضطراب و خشم هر سه حالت خلقی منفی مهمی هستند که پرخوری را تسریع میکنند و بنابراین بررسی های تجربی دیگر را توجیه میکنند.

ون  استرین، وندرزوآلو و انجلز در پژوهشی برای اولین بار وجود عامل ژنتیکی را در خوردن هیجانی پیدا کردند، یعنی وجود ژنی به نام 5-HTTLPR که باعث ایجاد غذا خوردن هیجانی  در برخی افراد میشود. همچنین دانش آموزانی که قبل از دادن امتحان استرس داشتند، گزارش می دهند که غذا خوردن، حواس آنها را از استرس منحرف میکند. برای درمان پرخوری هیجانی از روش های روانشناختی متعددی استفاده شده است، روشهایی از قبیل: درمانگری شناختی، درمانگری شناختی- رفتاری، فنون تنش زدایی. پرخوری باعث منحرف شدن حواس از استرس میشود، نتایج بررسی های لورو و اورلیانس نشان داد افرادی که مهارت های مدیریت استرس ضعیفی دارند، برای رها شدن از افکار و هیجان های مرتبط با عوامل استرس زا به پرخوری روی می آورند. این روش آسودگی فوری اما موقتی از پریشانی هیجانی را برای آنها به دنبال دارد.  افراد چاق از بالا بودن خلق منفی در رنج هستند، وقتی که فرد باور داشته باشد غذا خوردن، خلق را بهبود میبخشد، در پاسخ به عواطف منفی به غذا خوردن روی می آورد تا آن خلق منفی تنظیم شود.

با توجه به آنچه گفته شد به نظر می رسد افراد دارای پرخوری هیجانی از پرخوری به عنوان راهکار مقابله ای ناکارآمد برای مقابله با عوامل استرس زا و هیجان های ناشی از آنها استفاده میکنند. بنابراین می توان انتظار داشت که مداخله تعدیل غذا خوردن هیجانی با تعدیل پاسخ در مقابل هیجان ها و آموزش راهکارهای مقابله ای کارآمد به جای پرخوری جهت ارائه پاسخ مناسب به هیجانات ناشی از عوامل استرس زا در کاهش غذا خوردن هیجانی و به تبع آن کاهش وزن و شاخص توده بدنی مؤثر باشد.

این مداخله به واسطه تشخیص و تمییز باورهای منطقی از غیر منطقی در مورد هیجان ها، تمییز احساس از غذا و شناخت به راه اندازندگان هیجانی، شناخت مکانیزم های دفاعی شایع، روی مؤلفه شناخت و محور ذهن-بدن کار میکند، و با از بین بردن ترس از تجربه احساسات منفی و ایجاد ارتباط با احساس ها و هیجان های منفی، آزادسازی هیجانات، افزایش آگاهی از کارکرد هیجانات منفی و به وجود آوردن احساس شادکامی و سلامت روی مؤلفه عاطفی و هیجانی کار میکند.

با توجه به آنچه گفته شد میتوان انتظار داشت که مداخله تعدیل غذا خوردن هیجانی با آگاه کردن افراد در مورد احساسات و هیجان هایشان و ارائه راهبردهایی برای تمایز قائل شدن میان باورهای منطقی و غیرمنطقی درباره هیجانات، پذیرش هیجانات منفی، شناسایی عوامل هیجانی و آموزش نحوه درست برخورد با آنها به افراد در زمینه انتخاب پاسخ درست در موقعیتهای هیجانی کمک کند و از این رهگذر به کاهش غذا خوردن هیجانی و در پی آن کاهش وزن منجر شود.